جدول جو
جدول جو

معنی نه بینا - جستجوی لغت در جدول جو

نه بینا
(نَ)
نابینا. کور:
نه بینا چشمم اکنون گشت بینا
چو نادان به ختم اکنون گشت دانا.
فخرالدین اسعد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نابینا
تصویر نابینا
کسی که چشمش نمی بیند، کور، ویژگی چشمی که توانایی دیدن ندارد
فرهنگ فارسی عمید
(دِهْ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد. سکنۀ آن 439 تن می باشد. آب آن از رودخانه فیروزآباد و چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ زَ دَ/ دِ)
راه بین. راه شناس:
اندرین بحث ار خرد ره بین بدی
فخر رازی رازدار دین بدی.
مولوی.
رجوع به راه بین شود
لغت نامه دهخدا
کور، (آنندراج)، ضریر، اعمی، عمیاء، اکمه، محجوب، کفیف، مکفوف، (دهار)، ضراکه، ضریک، مطموس، طلّیس، عش، اعشی، (منتهی الارب)، آن که بینائی ندارد، آن که چیزی نمی بیند، مقابل بینا:
آن که زلفین و گیسویت پیراست
گرچه دینار یا درمش بهاست
چون ترا دید زردگونه شده
سرد گردد دلش نه نابیناست،
رودکی،
شبی دیرندو ظلمت را مهیا
چو نابینا در او دو چشم بینا،
رودکی،
عمر کس فرستاد و حسان را بیاوردند و او نابینا شده بود بنشست و این بیت بر وی خواند، (تاریخ بیهقی ص 238)، هرکه از عیب خود نابینا باشد، نادان تر مردمان باشد، (تاریخ بیهقی ص 339)، چشم خردش نابینا ماند، (تاریخ بیهقی)،
تو از معنی همان بینی که از بستان جانپرور
ز شکل و رنگ گل بیند دو چشم مرد نابینا،
ناصرخسرو،
کسی کاین پر عجایب صنع و قدرت را نمی بیند
سزد گر مرد بینا جز که نابیناش نشمارد،
ناصرخسرو،
ز نابیناست پنهان رنگ و بانگ از کر پنهان است
همی بینند کران رنگ را و بانگ را عمیان،
ناصرخسرو،
عجب نبود که از قرآن نصیبت نیست جز نقشی
که از خورشید جز گرمی نبیند چشم نابینا،
سنائی،
سخت باشد چشم نابینا و درد،
سنائی،
ره امان نتوان رفت و دل رهین امل
رفوگری نتوان کرد و چشم نابینا،
خاقانی،
جهان به چشمی ماند در او سیاه و سفید
سپید ناخنه داردسیاه نابینا،
خاقانی،
سه کس از من در وجوه تجارب زیادت بوده اند و در شهامت و کیاست بر من راجح آمده یکی طفلی دو ساله دوم کودکی پنجساله سوم پیری نابینا، (سندبادنامه)،
درسایۀ پیر شو که نابینا
آن بهتر که با عصا گردد،
عطار،
دیده نابینا و دل چون آفتاب
همچو پیل دیده هندستان بخواب،
مولوی،
چشم نابینا زمین و آسمان
ز آن نمی بیند که انسانیش نیست،
سعدی،
وگر بینم که نابینا وچاه است
اگر خاموش بنشینم گناه است،
سعدی،
شوی زن زشتروی نابینا به، (گلستان)،
نرگس ار لاف زد از شیوۀ چشم تو مرنج
نروند اهل نظر از پی نابینائی،
حافظ،
او گفت که ابی عامر اشعری نابینا شده بود، (تاریخ قم)،
عوض یوسف گم گشته چون اخوان بیند
دیده خوب است بشرطی که بود نابینا،
وحشی،
- از چیزی نابینا بودن،آن را ندیدن: هر که از عیب خود نابینا باشد نادان ترمردمان باشد، (تاریخ بیهقی)،
- نابینای مادرزاد، اکمه، (ترجمان القرآن)، کمهاء، کور مادرزاد، آنکه نابینا از مادر زاده شده است
لغت نامه دهخدا
(نَ پَ)
دهی است جزء دهستان باراندوزچای بخش حومه شهرستان ارومیه در 22500گزی جنوب شرقی ارومیه و 3500گزی شمال شرقی جادۀ ارومیه به مهاباد، در جلگۀ معتدل هوایی واقع است و 212 تن سکنه دارد. آبش از باراندوزچای، محصولش غلات و توتون و چغندر و انگور و شغل اهالی زراعت و جوراب بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نابینا
تصویر نابینا
اعمی، کور، مقابل بینا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابینا
تصویر نابینا
کور، مقابل بینا
فرهنگ فارسی معین
اعمی، بی چشم، روشندل، ضریر، کور
متضاد: بینا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیدن نابینائی در خواب بر شش وجه است. اول: درویشی. دوم: بدحالی. سوم: غم واندوه. چهارم: نقصان. پنجم: مال. ششم: تباهی دین.
اگر نابینا را دست بگرفت و می برد، دلیل که مومن و رحیم بود. اگر بیند چشم کسی را نابینا کرد، دلیل که آن کس رااز راه ببرد .
فرهنگ جامع تعبیر خواب
خیس شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کور، نابینایان
دیکشنری اردو به فارسی